۱- فشار سني
بسياري از مراجعان من نسبت به روابط با نامزد خود مردد هستند، در دوران نامزدي که دوران طلايي زندگي ناميده مي شود بارها با هم جرو بحث دارند. نشانه ها و علايم هشدار دهنده ي بسيار زيادي وجود دارد که حاکي از اين است که اين روابط رضايت بخش نيست.اما وقتي از آنها سؤال مي شود که چرا مي خواهند به اين ازدواج تن در بدهند؟ جواب مي دهند که سنشان به 30 سالگي نزديک شده است. تمام دوستان و همکلاسيها ازدواج کرده و صاحب فرزند هم شده اند.و از همه مهمتر تصور مي کنند که شايد خواستگار ديگري پيدا نکنند، لذا بنا به اين دلايل به ازدواجي تن در مي دهند که از ابتدا نيز هيچگونه عشقي در کار نيست. فقط به خاطر فشار دوستان، خانواده و اجتماع حاضر مي شوند با کسي ازدواج کنند که اگر در شرايط طبيعي قرار داشتند هرگز حاضر به ازدواج با او نبودند.فشار سني و فشار اجتماع باعث مي شود که شما از استانداردهايي که براي همسر مطلوب خود در نظر گرفته بوديد چشم پوشي کرده و خود را در يک روابط ناموفق درگير کنيد.
«وقتي که نه از روي مصلحت، بلکه از روي اجبار از جانب خود و يا ديگران کسي را انتخاب مي کنيد، نيروي خود را از دست مي دهيد و پايان بدي را براي داستان عشقي خود به جان مي خريد. اگر در چنين وضعي بوده ايد و يا هستيد، از خود بپرسيد که شما چرا مي خواهيد به اين خواسته ي خود نسبت به خواسته ي ديگران اولويت ببخشيد.»
در تمام فصول اين کتاب بارها متذکر شده ايم که در ازدواج تصميم گيرنده نهايي بايد خود فرد باشد. و اين تصميم نيز بايد بر اساس رعايت معيارها و استانداردهايي باشد که فرد براي خودش تعيين کرده است.بي پرده تر سخن بگوئيم زماني ازدواج کنيد که فرد مورد نظر اصطلاحاً به دل شما بنشيند، با او احساس صميميت کنيد و واقعاً عاشق او باشيد. فشار سني را ناديده بگيريد و از بالا رفتن سن خود هيچ گونه نگراني و هراسي را به دل راه ندهيد.آگاه باشيد که بسياري از افراد موفق و سرشناس در سنين بالا ازدواج کرده اند و ازدواج هاي بسيار موفقي هم داشته اند. تحقيقان نشان داده است که کمترين ميزان طلاق و درگيريهاي خانوادگي مربوط به کساني است که در سنين بالاتر ازدواج کرده اند. (نيل کلارک وارن، 1386).
همچنين نسبت به صحبت هاي افراد خانواده، اقوام و دوستان نيز بي تفاوت باشيد و بيهوده تحت تأثير آنها قرار نگيريد. آگاه باشيد که اگر آنها از شما ناراحت هم بشوند اين ناراحتي خيلي زود از بين مي رود اما اگر به خاطر خوشحال کردن آنها از معيارهاي خود چشم پوشي کنيد يک عمر زندگي خود را تباه کرده ايد و خود را درگير يک ازدواج بدون عشق کرده ايد.
2- احساس تنهايي:
وقتي انسان احساس تنهايي مي کند تصميماتي مي گيرد و به روابطي وارد مي شود که در شرايط عادي به هيچ وجه خود را به آن روابط وارد نمي کند.احساس تنهايي باعث اتخاذ تصميمات عجولانه مي شود و قدرت اراده و تصميم گيري را از انسان سلب مي نمايد.
شما اگر با دوستان نزديک خود در باره ي معيارهاي همسر آينده تان صحبت کنيد در بسياري از موارد در صحبت معيارهاي خاصي را بيان مي کنند اما در عمل فردي متفاوت را انتخاب مي کنند. آيا معيارهاي آنها به اين سرعت تغيير کرده است؟ خير بلکه به خاطر رهايي از احساس تنهايي با اولين کسي که برخورد کرده اند ارتباط برقرار کرده اند و به اين روابط ادامه داده و نهايتاً نيز ازدواج کرده اند.اما اينها نيز نمونه هايي از ازدواج بدون عشق هستند. اينها نيز نمونه هايي از ازدواج هستند که ممکن است به بيراهه کشيده شوند.
بنيامين فرانکلين مي گويد:
«ازدواجي که در آن عشق نباشد حتماً عشقي بدون ازدواج در آن رخنه خواهد کرد.»
بله در ازدواجهاي اين چنيني بعد از گذشت مدتي که احساس تنهايي کاهش يافت هر دو طرف به معيارهاي قبلي خود فکر مي کنند و خود را به خاطر اين انتخاب عجولانه سرزنش مي کنند. وقتي که احساس تنهايي مي کنيد و به تنگ آمده ايد، احتمال آنکه انتخاب هاي ضعيف تري بکنيد، بالا مي رود و در نهايت از روابطي سر در خواهيد آورد که ارضاء کننده نيست.
- رهايي از احساس تنهايي يکي از عوامل اصلي مشکل آفرين در ازدواج هاي مجدد نيز مي باشد.افرادي که از همسر خود جدا مي شوند در اولين روزهاي جدايي معمولاً شرايط سختي را مي گذرانند. يادآوري خاطرات شيرين دوران نامزدي، شب عروسي و... براي آنها بسيار مشکل و تأسف آور مي باشد.زندگي، اميال و آرزوهاي خود را بر باد رفته تصور مي کنند و از همه مهمتر اينکه احساس تنهايي مي کنند. لذا به خاطر رهايي از اين احساس و کاهش فشارهاي حاصل معمولاً اشتباهات بعدي را نيز مرتکب مي شوند.
لذا اگر چنانچه تمام دوستان شما ازدواج کرده اند و شما تنها شده ايد، اگر چنانچه آخرين فرد خانواده هستيد و همه ي برادرها و خواهر هاي شما ازدواج کرده اند و اگر به تازگي از همسر خود جدا شده ايد و اوقات ناخوشايندي را تحمل مي کنيد به خاطر رهايي از احساس تنهايي خود را در هيچ رابطه اي درگير نکنيد.زيرا بسياري از اين روابط در ابتدا فقط تفنني بوده و قصد و منظور ازدواج در آنها نهفته نيست، چون طرف مقابل مطابق با معيارهاي شما نيست، اما متأسفانه به تدريج اين روابط عميق تر مي شوند و شما زماني از خواب بيدار مي شويد که متوجه مي شويد با فردي که کاملاً با معيارهاي شما متفاوت است ازدواج کرده ايد.
3- نياز جنسي:
نياز جنسي در دوران بلوغ يکي از نيازهاي بسيار قوي در هر فرد است که بايد به طريقي اين نياز ارضاء شود. متأسفانه شدت اين نياز در برخي از موارد فرد را به سوي انتخابهاي نادرست متمايل مي کند. يکي از توصيه هاي مؤکد به مراجعانم اين است که قبل از تصميم قطعي براي ازدواج به هيچ وجه با پسر يا دختري صحبت هاي عاشقانه نداشته باشيد.کليه ي کساني که اين توصيه را ناديده گرفته اند به عواقب شوم کار خود واقف هستند وقتي که کوچکترين رابطه عاشقانه با پسر و دختري داشته باشيد. چشم شما به روي تمام حقايق بسته خواهد شد و با فردي ازدواج مي کنيد که کاملاً با معيارهاي انتخابي شما متفاوت مي باشد.
متأسفانه بايد بگوئيم احساس نياز جنسي يکي از بزرگترين عواملي است که باعث اشتباه در انتخاب همسر مي شود.بسياري از افراد در باطن علاقه اي به طرف مقابل خود ندارند و فقط به دليل چشم چراني و رفع نيازهاي جنسي خود روابط را ادامه مي دهند اما بعد از مدتي کوتاه ديگر چشم عقل آنها کاملاً کور شده و تمام قدرت تصميم گيريهاي خود را از دست مي دهند و بعد از ازدواج که عطش جنسي فروکش مي کند به اشتباهات خود پي مي برند.
لذا نظر به اهميت اين موضوع مجدداً متذکر مي شوم اگر به زندگي عاشقانه مادام العمر علاقه مند هستيد، اگر مي خواهيد از اختلافات زناشويي به دور باشيد و اگر مي خواهيد از زندگي زناشويي خود لذت ببريد و به آرامش رواني دسترسي پيدا کنيد تا زماني که کاملاً از تصميم خود مطمئن نيستيد و از نظر شرعي و قانوني با هم محرم نيستيد از هر گونه تماس فيزيکي خودداري کنيد در غير اينصورت بايد منتظر عواقب شوم آن باشيد.
4- رهايي از مشکلات دروني
افراد عاشق معمولاً تمام فکر و ذهنشان به اين موضوع مشغول است که چگونه طرف مقابل خود را شاد کنند؟ احتياجات او چيست؟ چگونه او را خوشحال کنند و يا چگونه با رفتار خود او را تحت تأثير قرار دهند.
اما در بعضي از موارد ما شاهد اين موضوع هستيم که افراد نه به دليل وجود عشق واقعي بلکه به دليل رهايي از مشکلات دروني خود به روابط وارد مي شوند.
روزانه افراد زيادي به من مراجعه مي کنند که مشکلات دروني زيادي آنها را احاطه کرده است و احساس افسردگي آنها را شديداً آزار مي دهد و مسايل و مشکلات ذهني مربوط به گذشته آرامش آنها را از بين برده است.لذا براي رهايي از اين مشکلات به ازدواج اقدام مي کنند به اين اميد که شايد ازدواج بتواند آنها را خلاص نموده و از اين طريق از مشکلات دروني خود نجات پيدا کنند.
اما واضح است افرادي که با اين قصد و نيت مي خواهند ازدواج کنند به چه سرنوشتي دچار مي شوند. اين افراد در ازدواج خود هيچ معياري را در نظر نمي گيرند. بسيار عجولانه و شتابزده عمل مي کنند و نتيجتاً اين که هيچ گونه عشقي نيز در روابط آنها وجود نخواهد داشت از سوي ديگر يکي از اصول انتخاب همسر که همه ي روان شناسان در مورد آن اتفاق نظر دارند اين است که «قبل از ازدواج سالم شويد.» چون ازدواج نه تنها درمان کننده ي مشکلات روحي و رواني نيست بلکه خود استرس هايي نيز به دنبال دارد.
«بسياري از مردم از اين رو به روابط نياز دارند که از کمبود شور و شوق و بي هدفي در زندگي خود خسته شده اند و به جاي آن که به درون خود نگاه کنند و دليل اين احساس را از درون خود جويا شوند، خود را درگير روابط عشقي مي کنند و آن را هدف خود قرار مي دهند. چنين روابطي هرگز سرانجامي نخواهد داشت، از آن رو که در چنين مواقعي، شما عاشق آن شخص نيستيد، بلکه شيفته ي «سرگرمي» و دل مشغولي خود به رابطه تان هستيد و هنگامي که رابطه پايان مي پذيرد، بار ديگر با خودتان تنها خواهيد شد.
5- احساس گناه:
مدتي قبل دو پسر و دختر براي مشاوره ازدواج به من مراجعه کردند. که پسر از ناحيه ي پا معلول بود. اما دختر کاملاً سالم به نظر مي رسيد. با بررسي ويژگيهاي روحي و رواني آنها هيچگونه علائمي حاکي از وجود شباهت در اخلاق و روحيات و همچنين هيچگونه اثري از وجود عشق و علاقه در روابط آنها وجود نداشت.آزمون شخصيت نيز از آنها به عمل آوردم از نظر ويژگيهاي شخصيتي تفاوتهاي زيادي داشتند و با وجود چند علامت هشدار دهنده ي ديگر، دختر بر اين ازدواج تأکيد بسيار زيادي داشت و به هيچ وجه مايل به جدايي نبود. لذا به مصاحبه ي انفرادي با او براي پي بردن به علت اين اصرار پرداختم. تصور مي کنيد علت اصرار چه چيزي بود؟ تصميمي بي نهايت اشتباه، بله دختر بيان مي کرد که فرد مورد نظر به چند نفر از همکلاسي هاي او نيز پيشنهاد ازدواج داده، اما به خاطر معلوليتش هيچ کس حاضر به ازدواج با او نشده است. اگر من با او ازدواج نکنم مي ترسم در آينده هرگز نتواند براي خود زوجي پيداکند.
البته لازم به ذکر است که منظور ما اين نيست که با افراد معلول ازدواج نکنيد، نه به هيچ وجه، ازدواج با افراد معلول نشانه ي ايثار و از خودگذشتگي است و افرادي که به آن مبادرت نمايند نزد خداوند پاداش دريافت مي کنند، بلکه منظور ما اين است که هرگز بدون عشق و به خاطر احساس گناه ناشي از معلوليت فرد با او ازدواج نکنيد.وقتي شما از روي حس ترحم و دلسوزي با کسي ازدواج مي کنيد انتظار داريد طرف مقابل به تمام خواسته ها و انتظارات شما جواب مثبت بدهد.اما همه مي دانيم که زندگي زناشويي رابطه ي بسيار پيچيده اي است که خواه، ناخواه ناملايماتي به دنبال دارد. اگر از روي ترحم و حس دلسوزي از خواسته ها و معيارهاي خود بگذريد و با فردي متفاوت با معيارهاي خود ازدواج کنيد، با اولين خللي که در روابط شما ايجاد شود زندگي شما به يک جهنم تبديل خواهد شد.
- تحمل نامهرباني از طرف کساني که ما براي آنها ايثار و از خودگذشتگي کرده ايم براي ما بسيار سخت تر است تا کساني که براي آنها کاري انجام نداده ايم.
لذا اگر از روي عشق و علاقه و صرفاً بر مبناي معيارهاي شخصي خود ازدواج کنيد تحمل مشکلات و جارو جنجال در روابط برايتان آسانتر مي شود اما اگر از روي حس ترحم و دلسوزي ازدواج کنيد تحمل ناملايمات بسيار عادي نيز برايتان سخت و دشوار مي شود.
اگر در گذشته يا حال زنداني احساس گناه بوده ايد يا هستيد و فقط به اين دليل که اگر کسي را ناراحت کنيد احساس گناه مي کنيد به جمله زير فکر کنيد:
«وقتي که از روي احساس گناه و نه از روي عشق تصميم مي گيريد که با کسي باشيد هم به آنان کم فروشي کرده ايد و هم به خودتان»
6- پرکردن خلأهاي احساسي و روحي خود
يک ازدواج حقيقتاً سالم، حس قدرداني دو طرف درگير در رابطه را نسبت به شگفتي ها و رازهاي خلقت بالا مي برد و درهاي رشد و تعالي روحي را به روي آنها مي گشايد.همچنين به هر کدام از اين دو شخص کمک مي کند که زخم هاي دوران کودکي خود را التيام بخشد و خودباوري آنها را از طريق احساس «دوست داشته شدن» و «پذيرفته شدن» از طرف شخص مقابل، بالا مي برد.اما
وقتي که زندگي را با مقادير قابل توجهي خلأ احساسي و روحي شروع مي کنيد، براي خود و همسرتان درد و رنج به همراه خواهيد آورد.
جمله بالا از يکي از بزرگترين متخصصان روابط انساني نشانه ي يکي از بزرگترين دلايل نادرست ازدواج مي باشد.
عشق به حيات انسان معني مي دهد، احساس سرور و شادماني و آرامش خاطر مي دهد و به طور کلي با هيچ چيز نمي توان جاي خالي آن را پر کرد. اما اگر از آن به منظور پر کردن خلأهاي احساس و روحي استفاده کنيم خطرناک مي باشد. بسياري از اختلافات زناشويي و طلاق ها به همين علت برمي گردد. امراض رواني و احساس پوچي در زندگي آسيب هايي هستند که متأسفانه تعداد آنها در جوامع کم نيست، اما کدام يک از يافته هاي پژوهشي حاکي از آنست که ازدواج مي تواند درمان کننده ي اين خلأها باشد.
افرادي که به دليل پرکردن خلأهاي روحي خود ازدواج مي کنند در روزهاي اوليه آشنايي تا حدودي به يک آرامش کاذب مي رسند اما بعد از مدتي کوتاه حضور همان شخص باعث افزايش احساس خلأ و تنهايي آنها مي شود.
اين افراد دائماً از يک رابطه به رابطه ي ديگر مي روند و هرگز همسر ايده آل خود را پيدا نمي کنند چون همسر ايده آل آنها وقتي يافت مي شود که ابتدا خود را سالم نموده و بتوانند اين احساس خلأ روحي خود را از بين ببرند.
اگر احساس تهي بودن مي کنيد، هيچ شخصي هر قدر هم که شما را دوست داشته باشد قادر نخواهد بود خلأ روحي شما را پر کند.
افرادي که احساس خلأ روحي و عاطفي دارند هميشه از همسر خود شکايت دارند و تصور آنها اين است که روابط آنها ارزش ادامه دادن را ندارد.
«شما مي توانيد رابطه اي مطلوب را با اين تصور که همسرتان بايد ناجي احساسي و روحي شما باشد، خراب کنيد. تنها شمائيد که مي توانيد اين جاهاي خالي را پر کنيد. تنها شمائيد که مي توانيد خود را نجات دهيد. اين معقول است که از همسر خود انتطار داشته باشيد تا به تنهايي شما نيفزايد يا شما را در التيام زخم هايتان حمايت کند و به شما عشق بورزد يا به شما بياموزد که چگونه خود را دوست بداريد، اما در نهايت اين شمائيد که بايد قهرمان خود باشيد.» (باربارادي آنجليس، 1386)
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۹/۰۱/۱۰ساعت   توسط محمد
|